شروع دوباره از همین جایی که هستید | قسمت اول

شروع دوباره از همین جایی که هستید | قسمت اول

 شروع دوباره از همین جایی که هستید

متن سخنرانی لس براون در سمینار شروع دوباره از همین جایی که هستید

 شروع دوباره

دوست دارم قبل از شروع سوالی بپرسم 

 چون میخوام بدونم که کیا اینجا نشستن و انتظاراتشون از زندگی چیه 

 و وقتی این سوالو میپرسم بعضیا دستشون رو بلند میکنن و بعضیا نه 

 بعضی ها چیز زیادی از زندگی نمیخوان   اونا فقط میخوان در منطقه زنده موندن بمونن 

 کدوم یکی از شماها از موقعیت فعلیشون راضی اند ؟ 

 میبینید این افراد از کسی که هستند راضی اند 

 اما کسایی هستند که فقط زنده موندن براشون کافی نیست 

 من معتقدم سه نوع از افراد در زندگی وجود داره 

 برنده ها ،بازنده ها و برنده هایی که برنده شدن رو یاد نگرفتن  

 چیزی که در مورد این افراد هست اینه که بهشون انگیزه میده روی خودشون سرمایه گذاری کنن 

 اونا به سمینارها ،ورکشاپ ها و سخنرانی ها میرن 

 و یه چیزی تو وجودشون بهشون میگه که میتون بهتر از این باشم 

 و در مقابل افرادی هستند که از کسی که هستند راضی اند   و فکر میکنن خوشحالند اما نیستن 

 کدوم یکی از شما ها فکر میکنه که اگه زندگیش رو از نو شروع میکرد   میتونست بهتر از اینا باشه 

 داشتم داستانی در مورد جرج برناد شاو میخوندم   که در روزگار خودش مرد بزرگی بود 

 من میخوام از او نقل قول بکنم   یکی از چیزهایی که در آخرین لحظه های زندگیش از او پرسیده شده و منو تحت تاثیر قرار داد 

 یکی ازش پرسید که اگه میتونستی دوباره زندگی کنی   و این قدرت رو داشتی که یکبار به عنوان هر کی که میخوای زندگی کنی کی رو انتخاب میکردی؟ 

 و بدون هیچ درنگی جواب میده   دوست داشتم به عنوان مردی که هیچوقت نبودم به دنیا میومدم 

 دوست داشتم کسی باشم که هیچوقت نبودم 

 کسی هیچوقت بهش تبدیل نشدم 

 به دنبال راهی برای ارتباط با این فرد بودن 

 چون کس دیگری در وجود شما وجود داره   کسی اون پشت ها 

 و الان تو هر صندلی که اینجاست دو نفر نشسته 

 شما همراه کس دیگری تو صندلی هاتون نشستین   میدونین که تو عمق وجودتون کس دیگه ای وجود داره 

 و اون فردیه که میخواین باهاش ارتباط برقرار کنید   و بعضی وقتها موفق میشید 

 بعضی وقتها جایی میرسه که به خودتون میگید   باورم نمیشه دارم این کارو میکنم 

 چند نفرتون این کارو کردین ؟ 

 که خودتون هم غافلگیر بشین 

 هر باری که سخنرانی میکنم اونو به عنوان یک موقعیت خیلی بزرگ میبینم   بعضی وقتها فکر میکنم دارم خواب میبینم 

 چون وقتی به گذشته زندگیم نگاه میکنم 

 و این لس براونی که میبینید برای مدت زیادی در بند بود   و تا همین اواخر ازش بیرون نیومد 

 من زمین گیر شده بودم   در بند ترس هام بودم 

 میخواستم کاری رو که الان میکنم رو بکنم   و به چیزای بیشتری دست پیدا کنم اما خودم رو عقب نگه میداشتم 

 چون از شکست میترسیدم 

 از اینکه اشتباه کنم میترسیدم   از اینکه خجالت بکشم میترسیدم 

 از کسایی که مدرک دانشگاهی داشتن میترسیدم 

 چون خودم مدرک دانشگاهی نداشتم   الان هم ندارم 

 پس به چیزایی که میخواستم بکنم فکر کردم   وبا خودم گفتم معلومه که میتونم انجامشون بدم 

 ولی  اینو به فردی که درونم بود می گفتم 

 لس تو نمیتونی انجامش بدی ،تو مدرک دانشگاهی نداری   میدونم چی میخوای ولی یکم منطقی باش 

 تو نمیتونی انجامش بدی   میدونم که با دیدن تونی رابینز و دکتر نورمن و دیگران انگیزه میگیری اما واقع بین باش تو نمیتونی 

 تو نمیتونی برای یه شرکت بزرگ کار کنی   یکم منطقی فکر کن 

 میدونم مردم بهت میگن استعداد داری و شخصیت خوبی داری و میتونی مردم رو بخندونی   اما تو نمیتونی یک سخنران بشی 

 تو میخوای برای شرکت های بزرگ صحبت کنی و به مردم برای انجام کارهایی که خودت نکردی انگیزه بدی؟ 

 تو که موفق و ثروتمند نیستی تو که کتاب ننوشتی   تو که منابع و ارتباط های لازم برای این کارو نداری 

 تو نمیتونی این کارو انجام بدی لس براون 

 ولی قلبم میگفت میتونم انجام بدم   به رویای خودم فکر کردم و کسی رو دیدم که اونو داره انجام میده 

 من دوست داشتم به مردم کمک کنم   کیا دوست دارن به مردم کمک کنن؟ 

 قلبم گفت که میتونم انجامش بدم   اما بعد یه اشتباه مهم کردم 

شروع دوباره

 پرسیدم چطوری ؟ 

 شروع دوباره | مغزم کنترل رو بدست گرفت 

 مغزم پا پیش گذاشت وپرسید   شنیدم قلبت چی گفت اما چطوری میخوای این کارو بکنی؟ 

 پس از قلبم به مغزم رفتم و تلاش کردم بفهمم چطوری این کارو بکنم 

 اون موقع میخواستم هر ساعت هزار دلار درامد داشته باشم   و مغزم ازم پرسید آیا در هفته هزار دلار درامد داری 

 منم گفتم نه 

 پرسید آیا قبلا این کارو کردی   گفتم نه 

 گفت من نمیگم نمیتونی   اما بزار چندتا سوال دیگه بپرسم 

 پرسید آیا با کسی ارتباط داری که این کارو بهت یاد بده   گفتم نه 

 باشه پس یه چیز دیگه :آیا پول این کارو داری   گفتم نه 

 آیا اعتبار لازم برای اینکارو داری   نه 

 آیا کسی هست که بگه که او این کارو برای من انجام داده و کارش خوبه   گفتم نه 

 پس بزار یه چیز دیگه بپرسم :واقعا فکر میکنی میتونی این کارو انجام بدی ؟   نه 

 یه  ضرب المثل آفریقایی هست که میگه اگر درونتون دشمنی نباشه   دشمن بیرونی نمیتونه بهتون آسیب بزنه 

 چند نفر از شما چیزی رو میخواستین که تو قلبتون میدونستین میتونین انجام بدید   اما خودتون رو منصرف کردید 

 من خودمو منصرف کردم   نه کس دیگه ای ؛خودم 

 سرونشت ما تو ستاره بخت ما نوشته نشده   بلکه تو وجود ماست و خودمون مینویسیمش 

 اولین هدف مهم من این بود که میخواستم برای مادرم خونه بخرم   و بهش رسیدم 

 من رو به فرزند خوندگی قبول کردند 

 من مثل ابراهام لینکلن هستم که میگه   تمام کسی رو که هستم و میتونم باشم مدیون مادرمم 

 همچنین میگفت   خدا منو از شکم مادر بیولوژیکی ام گرفت و در قلب مادری که به فرزند خوندگی قبول کرد قرار داد 

 مادرم زن خوبی بود 

 او یک مدرک پایه سوم داشت و هفت بچه رو به فرزند خوندگی قبول کرد   و من تحسینش میکنم 

 من شجاعت و شخصیتش رو تحسین میکنم 

 او با کسی غریبه نبود   اگه الان شما رو میدید کلی باهاتون حرف میزد 

 او یک زن بامزه بود و همیشه یه حس شوخ طبعی داشت 

 او خیلی تند راه میرفت   وقتی که باهاش داخل شهر میرفتیم لباسش رو میگرفتیم که گمش نکنیم 

 سالها بعد وقتی که ۸۹ سالش بود واز سرطان سینه رنج میبرد 

 باهاش رفتیم به فروشگاه مبلمان   او با خواهرم از ماشین پیاده شد و بازوم رو گرفت 

 بهش گفتم مامان ولچر هست میخوای برات بیارم   بهم نگاه کرد و گفت نه پسرم میتونم همه اینجا رو خودم بگردم 

 گفتم مامان ولی اینجا خیلی بزرگه چطوری میخوای همشوم خودت بگردی   ولی گفت نه من خوبم 

 و دیدم که خودش و صاف کرد و شروع کرد به راه رفتن   و قدرتش رو تحسین کردم 

 حالا هر موقع که ناامید میشم این صحنه رو یاد میارم 

 امروز صبح بیدار شدم و دیدم دیسک کمرم اذیت میکنه   و همش به خودم میگفتم که قراره تسلیم این درد بشی و سخنرانی امروز رو انجام ندی 

 ولی این صحنه یادم اومد و به خودم گفتم   خودت رو صاف کن تو میتونی سخنرانی کنی تو میتونی رو اون صحنه راه بری 

 شروع دوباره | وقتی که شروع به راه رفتن کنی دیگه درد رو حتی حس هم نمیکنی   بلکه مادرت رو کنارت حس میکنی 

 بعضی وقتها نیازه که مقابل خودمون بایستیم 

 و با خودمون مبارزه کنیم 

 بعضی وقتها ما هدفی داریم و میخوایم بهش برسیم ولی فکرمیکنیم که نمیتونیم   باید به خودمون بگیم خفه شو من میتونم 

 بعضی وقتها باید به خودمون بگیم من میتونم چون   مامانم میتونست 

 من میتونم انجامش بدم و انجامش میدم   باید انجامش بدم 

 در مورد رویاهاتون چه فکری میکنید 

 و میخوام که رویاهای بزرگتون رو در نظر بگیرید 

 بهتون گفتم که چیز خاصی درون شماست 

 من فقط چیزی رو که میدونم میگم   در وجود شما بزرگی وجود داره 

 شما توانایی اینو دارید که بیشتر از آنچه که تصور میکنید انجام بدید 

 من حتی شما رو نمیشناسم ام اینو دارم از رو تجربه میگم 

 بزرگی وبزرگ بودن یک انتخاب نه سرنوشت 

 بیشتر مردم هیچوقت بزرگی خودشون رو کشف نمیکنن 

 بیشتر مردم تا زمان رفتن به قبر یک زندگی متوسط رو تجربه میکنن 

 زندگی بسیار پایین تر از پتانسیل انها 

 بیشتر مردم راهی قبر میشن در حالی که هنوز به رویاهاشون نرسیده بودن 

شروع دوباره یک

شروع دوباره از همین جایی که هستید

 دوستی دارم بنام دوایت پلژر   که برادرش فوت کرده بود و من رفتم به خاکسپاریش 

 دوایت سخنران قوی ای بود 

 او یک سخنرانی داشت بنام چگونه از نو شذوع کنیم چگونه از صفر برخیزیم 

 دوایت قوی بود   او سالهای زیادی از زندگیش رو به خاطر اعتیاد به مواد از دست داده بود 

 اما او تونسته بود برگرده   او قدرت برگشتن رو به جهان نشون داد و سراسر جهان سفر میکرد و زندگی افراد رو تغییر میداد 

 و او داشت برادرش رو دفن میکرد   وقتی اتاق بسیار ساکت بود گفت 

 برادرم تو کالفرنیا تنهایی تو اتاقش مرد   اما بهتون اطمینان میدم که او تنها نمرده و کلی رویا باهاش مردن 

 همراه برادرم کلی پتانسیل انجام کار و ایده های خوب مردن 

 گفت که برادرم همیشه میگفت که میخوام…   و در این لحظه همه خندیدند 

 چون همه میدونستن که برادرش همیشه میگفت که یه روز این کارو میکنم یه روز اون کارو میکنم 

 او کلی ایده خوب داشت ولی به هیچ کدوم عمل نکرد و  همش رو با خودش به گور برد 

 یه روزی همه اون میخوام ها رو با خودش به گور برد 

 هنری دیوید ترو میگفت   وقتی که به نقطه ی مرگ برسید میبینید که اصلا زندگی نکردید 

 میبینید که حتی به نزدیکی پتانسیل خودتون هم نرسیدید 

 کاری کنید هنگامی که وقتش رسید ببینید یک قله جدید فتح کردید   نه اینکه همش در حال انکار بودید 

 شروع دوباره | خانم ها و آقایون   بیشتر مردم پر از ایده ها ، رویاها و استعداد ها  مهارت ها و توانایی ها میمیرند 

 و هیچ وقت به اینها نمیرسند 

 چون هیچ وقت واردشون نشدن و ازشون استفاده نکردن 

 هیچ وقت ازشون استفاده نکردند 

 پس چرا ما این کارو میکنیم   چیه که جلوی ما رو میگیره 

 خوب من یکیاز دلایل خودم رو گفتم   ترس 

 مورد دیگر اینه   احساس خوبی نداشتم 

 من خودم رو با دیگران مقایشه میکردم 

 بر این اساس که مدرک دانشگاهی نداشتم و بر اساس شکست های گذشتم و کارایی که میخواستم بکنم و نتونستم 

 یک سری دلیل بسیار واقع گرایانه و منطقی برای خودم ساخته بودم که چرا نمیتونم به رویاهام برسم 

 پس ازتون میخوام هر رویایی که دارین و هر چیزی که میخواین رو توسعه بدین   و بهتون هشدار میدم  به این فکر نکنین که چطوری قراره این کارو انجام بدین 

 چطورش به شما ربطی نداره 

 اونجا گیر نکنید   و نگران شکست نباشید 

 قراره شکست بخورین و اشتباه کنین و احمق به نظر بیاید 

 به همین دلیله که بهش میگن زندگی 

 اینو یادداشت کنید   با شکست خوردن مشکلی نداشته باشین 

 گرتا میگه   چیزی که شما رو نکشه قویترتون میکنه 

 چیزی که من فهمیدم اینه که   دلیل شکست مردم این نیست که بالا ها رو نشونه میگیرین و نمیتونن برسن 

 بلکه دلیل شکستشون اینه که پایین ها رو نشونه میگیرن و بهشون میرسن 

 و بسیاری حتی نشونه هم نمیرن 

 فقط زنده میمونن  

 اونا بعد از سرکار اومدن میپرسن ساعت چنده 

 و طوری کار میکنن که فقط اخراج نشن 

 و به اندازه ای بهشون پول داده میشه که استعفا ندن 

 من بهتون گفتم که ابزار خاصی درون شما برای رسیدن به دست آوردهای بزرگ وجود داره   اون ابزار باور و نادیده گرفتن هستند 

 شما باید به خودتون به کاری که میکنید و به کالایی که دارید باور داشته باشید   باید به قدرتی بزرگتر از خودتون باور داشته باشید 

 و نسبت به چیزهایی که نمیتونید بی تفاوت باشید 

 شما نمیدونید از شس چه کارهایی برنمیاید پس چیزی که چشمتون ندیده و گوشتون نشنیده رو معین نکنید 

 چون خدا قدرتی در شما نهفته است 

شروع دوباره | ریسک کنید

 لطفا بعد از من تکرار کنید   به پیش برید و در هنگام سقوط بالهاتون رو باز کنید 

 برای موفق شدن باید ریسک کنید 

 بزارید یه چیز دیگه بهتون بگم 

 شما دنبال کلیدی برای جدا کردن فروشندگان موفق با مردم متوسط بودید 

 بهتون میگم جریان چیه   اینو تو بچگی یاد گرفتم 

 من قبلا روزنامه میفروختم و یه نفر بنام سم اکسراد که یکی از اولین مربیان من بود هر روز منو برمیداشت   و من جوون ترین عضو گروه بودم همه افراد بالغی بودن 

 و هر روز سم که راننده ماشین بود جمله ای میگفت 

 که آقایون این جهان بسیار پر استفاده است   اما اگر ازش درست استفاده نکنید بسیار ظالمه 

 و من میگفتم ممنون آقای اکسراد   ولی کسی بهش توجه نمیکرد 

 نمیدونم چرا ولی فقط من بودم که توجه میکردم   به نظرم منطقی بود 

 و وقتی حرف میزد یادداشت برداری میکردم و این کارم یادش میموند 

 یادمه یه بار بهم گفت   همیشه سعی کن به قله برسی مرد جوون چون پایین پر از جمیعته 

 گفتم بله قربان   ممنون آقای اکسراد 

 اما همیشه از من تعجب میکرد   که چطوری یه بچه کوچک از همه بزرگترهای با تجربه بیشتر روزنامه میفروشه   بزرگترهایی که ۱۰ یا ۱۵ سال ازم بزرگتر و با تجربه تر بودن 

 ولی بیشتر وقتها دو برابر اونا میفروختم 

 نمیتونست بفهمه 

 یه روز در آخر کار وقتی داشت گروه رو میشمرد دید یکی کمه   گفت صبر کنین یک نفر نیست و همه گفتن اون یارو لس کمه 

 داد زد لسلی   گفتم بله قربان 

 گفت هی زودباش بیا دیگه کسی چیزی نمیفروشه دیر وقته 

 گفتم من نمیتونم بیام چون هنوز چیزی نفروختم 

 گفت بیا هیچ کس چیزی نفروخته   از بقیه پرسید چیزی فروختن گفتن نه 

 کفت تابستون اینجوریه بیا 

 ولی گفتم نمیتونم بیام من چیزی نفروختم   گفت هیچکس چیزی نفروخته مشکل از تو نیست 

 گفتم من با اونا فرق دارم   نگران من نباش خودم میرم خونه 

 گفت میدونی کهراه زیادیه و حداقل باید از ۲۰ تا خیابون خطرناک رد بشی 

 خطرناکه مرد جوون 

 گفتم مشکلی پیش نمیاد   گفت ساعت از ۸ گذشته ولی بازم گفتم مشکلی پیش نمیاد 

 و بقیه گفتن بی خیال سم   اون یک احمقه بیاین بریم 

 بیاین بریم   اون نمیاد 

 میبینید این افراد هدف های کوچکی داشتند   مثلا یک دست کت شلوار نو بخرن یا یه قبض کوچکی روبدن 

 ولی برای من فرق داشت 

 مادرم هفت تا بچه به فرزند خوندگی قبول کرده بود   و به همین دلیل اخراج شده بود 

 پس دلایل من متفاوت بودن 

 همین حالا ۵ دلیل که چرا در رسیدن به رویاهاتون شکست نمیخورین رو بنویسین 

 پنج دلیل برای اینکه چرا شکست نمیخورین 

 نیجی میگه اگه این کارو بکنید تقریبا قادر به انجام هر کاری خواهید بود 

 فقط ۵ تا دلیل نیازه 

شروع دوباره | من نمیتونستم روزنامه نفروشم   من اومده بودم تا برای خانوادم خاروبار بخرم باید پول درمیاوردم 

 باید برای نسخه های دکتر جانسون برای مادرم پول درمیاوردم 

 باید برای پرداخت قبض ها پول درمیاوردم 

 مامان داشت نهایت تلاشش رو میکرد   ولی مامان قهرمان ما بیمار بود و ما هیچ فامیلی نداشتیم 

 مادرمون تک فرزند بود و در سن ۴۶ سالگی ۷ تا بچه رو به فرزندخوندگی قبول کرده بود 

 من میدیدم که مادرم رو زانوهاش کف زمین رو تمیز میکنه   و ما غذای اضافی خانواده هایی رو میخوردیم که براشون آشپزی میکرد 

 اونا آدمهای خوبی بودن که اجازه میدادند مامان غذای اضافیشون رو برای ما بیاره 

 من گفتم مامان وقتی به اندازه کافی قوی شدم برای خودمون غذا میخرم 

 اون خانواده ها لباس های اضافیشون رو به ما میدادند که هر کدوم رو تونستیم استفاده کنیم 

 مامان اونا رو میاورد و اگه بزرگتر بودن میدوخت و کوچکتر میکرد   و اگه کوچک بودن بزرگترشون میکرد 

 ولی حالا مامان مریض بود   و من بهش گفتم نگران نباش مامان من ازت مراقبت میکنم 

 و روزنامه و تلویزیون میفروختم و مس و الومینیوم رو از آشغالها جمع میکردم 

 و اونا رو خم میکردم و میریختم تو یک جعبه و میبردم بیرون شهر میفروختم 

 اونا میزاشتنش رو ترازو و ۵ دلار به من میدادند 

 بعد میرفتم یه گوشه می ایستادم و وقتی که به چند نفر برای جابهجایی وسایل نیاز داشتن کمک میکردم 

 ولی بهم میگفتن تو کوچولویی   میگفتم من کوچولو ام ولی قوی ام ببینید من قوی ام 

 میگفتن باشه با این زبونت بهتره که قوی باشی 

 و من وسایل رو برمیداشتم و دنبال خودم میکشیدم چون با اراده بودم 

 و قرار نبود دزدی بکنم   چون به مادرم قول داده بودم که تو دردسر نیفتم 

 بهش قول داده بودم که کار درست رو میکنم   و گفته بودم که بهت افتخار میکنم که ما رو به فرزندی قبول کردی 

 من دوست دارم و درست مثل تو قراره سخت کار کنم و ازت مراقبت کنم 

 خیلی جالبه که بچه هایی که تو به خانواده و دقیقا در یک شرایط بزرگ میشن   در آینده خیلی از هم متفاوت میشن 

 وقتی بهتون میگم که چیز خاصی در وجود شماست اینو باور دارم 

 مردم برای همین چیز خاصی که تو وجودشونه تو سمینارها و ورکشاپ ها شرکت میکنن 

 یه چیزی هست که ما رو متفاوت میکنه 

 ما نمیدونیم که چرا همیشه باید بیشتر داشته باشیم و این نیاز بی پایان در وجود ماست 

 نمیدونیم چرا هیچوقت نمیتونیم بگیم دیگه کافیه و باید همیشه رو به جلو بریم و بیشتر به دست بیاریم 

 باید به بدست آوردن و یاد گرفتن ادامه بدیم | شروع دوباره

 یه بار جمله ای میخوندم که تو کتاب اولم توسط دکتر بنجامین میز هست 

 او یک مرد بزرگ و انگیزه دهنده قوی هست 

 دکتر بنجامین میگه   زندگی ناراحت کننده این نیست که تلاش کنید و به رویاهاتون نرسید 

 بلکه زندگی ناراحت کننده است که هدفی توش نباشه که بخوای برسی 

 فاجعه این نیست که در تلاش برای رسیدن به رویاهات بمیری   فاجعه اینه که بدون رویاپردازی بمیری 

 بدبختی این نیست که به ایده آل های خودت نرسی   بدبختی اینه که هیچ ایده آلی نداشته باشی 

 ننگ این نیست که بخوای به ستاره هات برسی   ننگ اینه که ستاره ای نشناسی که بخوای بهش برسی 

 من میگم همه شما آرزوهایی دارید که میخواید برسید   چیزهایی که شما رو به چالش میکشن و وادار به تلاش میکنن 

 میگم این انگیزه و دلیل برای زندگی رو از دست ندید   که این شما را زنده نگه داشته است 

 شروع دوباره | من دارم از روی تجربه حرف میزنم 

 هشت سال پیش دکتر بهم نگاه کرد و گفت   تو سرطان داری 

 و اون موقع گفتن فقط دو سال و نیم دیگه زنده ای   و من هنوز اینجام 

 من به اونایی که برای سخنرانی آموزش میدادم گفتم من قراره سرطان رو شکست بدم   و همه گفتن آره ما باورت داریم 

 ما بهت باور داریم   و بعد زنگ زدن به کسی که برنامه سخنرانی های منو مدیریت میکنه 

 و پرسیدن   آیا وقتی او میمیره قراره ما پولمون رو پس بگیریم یا نه 

 چون اونا آمار و کاغذبازی ها رو باور کرده بودند 

 چون به تمام دکترهای سرشناس و کلینیک های سرطان رفته بودم حتی به دانشگاه هاروارد هم رفتم ولی همه گفتن متاسفیم آقای براون ما هر کاری که میتونستیم رو انجام دادیم 

 و بزارید یه چیزی رو باهاتون در میان بزارم   اینو یاداشت کنید 

شروع دوباره دو

 روی خودتون کار کنید | شروع دوباره

 پس مردم برای رسیدن به رویاهاشون به دلایلی نیاز دارن که بهشون انگیزه بده 

 منم برای اینکه بیشر از همه تلاش کنم و بفروشم همچین دلایلی داشتم  

 که میتونستم اون همه روزنامه و ست تلویزیون بفروشم 

 دلایلی که بهم انگیزه میدادند تا ساعت ۱۰ شب برم در یکی رو بزنم و بگم   سلام نمیخوای یک ست تلویزیون خیلی خوب بخرید؟ 

 بهم میگفتن اصلا میدونی ساعت چنده ؟   و من میگفتم آره میدونم ساعت ۱۰ شبه و من قراره با فروختن این ست تلویزیون از مامانم مراقبت کنم و شاید بتونم اینو به شما بفروشم 

 آخر سر یکی میگفت بیا تو پسر   بهتره که ست خوبی باشه 

 تو باید دلایلی برای ان کار داشته باشی   دلایلی که بهت انگیزه بدن 

 دلایلی که بهت قدرت برگشتن بدن 

 یکی از دوستام به نام بیلی جالا جمله خوبی تو کتابش نوشته که 

 شکست مقدمه ای بر پیروزیه 

 شکست مقدمه ای بر پیروزیه 

 موقعی که بهم گفتم تو سرطان داری   چیزی که راجع به من با بقیه متفاوت بود این بود که 

 و من به تازگی سمیناری به نام تو قوی تر از سرطانی رو تموم کردم 

 چیزی که راجع یه من متفاوت بود این بود که   من آنقدر به سخنرانی ها و سمینارهای مثبت رفته بودم و اونقدر به پیام های مثبت گوش کرده بودم 

 و با افرادی که سرطان رو شکست داده بودند حرف میزدم   ازشون میپرسیدم شما چکار کردین 

 و وقتی که کسی میگفت عموی من یا پدرم به خاطر سرطان پروستات مرد   با خودم میگفتم این ربطی به من نداره من نمیخوام اینو بشنوم 

 من غیر عقلانه رفتار نمیکنم ولی   بهم نگین این سرنوشت منه 

 من کلی کار دارم که باید انجام بدم   من کلی رویای دست نیافته دارم 

 پس من تو ذهنم مصمم بودم که   من میتونم اینو شکست بدم من میتونم از این مشکل رد بشم 

 پایان من اینطوری نخواهد بود 

شروع دوباره |  پس شما باید در مقابل خودتون بایستید   باید مبارزه کنید 

 شما هم روزی در موقعیت من قرار خواهید گرفت   برای شما هم اتفاقاتی خواهد افتاد 

 به همین دلیله که اسمش زندگیه   قراره برای شما هم اتفاقاتی بیفته 

 و اگه به میانسالی برسید   بین ۴۰ سالگی و ۶۰ سالگی قراره شدت پیدا کنه و همه جور اتفاقی براتون بیفته 

 بین ۴۰ سالگی و ۶۰ سالگی   مادرم سرطان سینه گرفت و در آخر مرد 

 بین ۴۰ سالگی و ۶۰ سالگی   خودم سرطان پروستات گرفتم 

 بین ۴۰ سالگی و ۶۰ سالگی   کسی رو که خیلی دوستش داشتم رو طلاق دادم 

 بین ۴۰ سالگی و ۶۰ سالگی   بهترین دوستم در حالی که منتظر پیوند کبد بود فوت کرد 

 بین ۴۰ سالگی و ۶۰ سالگی   یه تاک شوی ملی داشتم که بیشترین امتیاز و سریعترین کنسل شدن تاریخ رو رقم زد 

 بین ۴۰ سالگی و ۶۰ سالگی   کلی اتفاق برام افتاده 

 چند نفرتون میدونه دارم درباره چی حرف میزنم 

 موضوع شخصی نیست   نگید چرا این اتفاق برای من افتاد 

 چرا شما نه؟ 

 شما به جای خودتون کی رو پیشنهاد میکنید 

 اسمش زندگیه   و کلیدش اینه 

 که باید روی خودتون کار کنید  | شروع دوباره

 من هر چی میتونستم در مورد بهتر کردن خودم کتاب خوندم 

 به پیام ها گوش کردم و به سخنرانی ها و سیمنارها رفتم و با افراد حرف زدم   و مغزم رو با هر چی که مربوط به بهتر کردن خودم بود رو تغذیه کردم 

 همین کار رو توی شغلتون هم انجام بدید   وقتی فروشتون کمتر میشه روی ذهنتون تمرکز کنید 

 نه روی تکنیک ها و استراتژی و تماس ها تون   روی ذهنتون تمرکز کنید 

 هر کاری که میکنید هر دستاوردی که داری و هر فروشی که میکنید   رابطه مستقیمی داره با آنچه که باور میکنید و داستانی که تو ذهنتونه  

 این موضوعیه که شما رو از تبدیل شدن به یه فروشنده حرفه ای باز میداره   من چیزی که میدونم رو میگم 

 من چیزی رو میگم که باهاش میلیون ها دلار بدست آوردم 

 چیزی رو میگم که منو از یه پسر بچه ترک شده در ساختمانی متروکه و برچسب عقب مانده خورده که از سال پنجم به چهارم برگشت داده شد 

 به سخنرانی در اینجا و یا دانشگاه هاروارد رسونده 

 بهتون میگم که چیزی که منو به اینجا رسونده   به سخنرانی به بیش از ۸۰ هزار نفر 

شروع دوباره |  باور ها و داستان توی ذهنم بود 

 داستان توی ذهنم قبلا این بود که من نمیتونم   ولی با گوش کردن به سخنرانی ها و خوندن کتاب ها 

 و با تغذیه ذهنم توسط این همه پیام ها و متون مثبت   زبان فکر کردن ذهنم تغییر کرد 

 انرژی چند نفر از شما از زمان شروع حرف زدن من بالاتر رفته   لطفا دستتون رو بلند کنید 

 چند نفر از شما میتونید منو تو قلبتون حس کنید 

 وقتی دکتر نورمن حرف میزد مو به تنم سیخ میشد 

 وقتی ارل نایتینگل میگفت   همه ما خود ساخته ایم ولی فقط افراد موفق اینو اعتراف میکنند 

 آقای سدورسکی   این داستان رو دوست دارید مگه نه ؟ 

 آقای سدورسکی ؛ کسی که ما براش کار میکردیم   نمیتونست بفهمه که چرا من این همه وقت صرف برق انداختن کفش هاش میکنم 

 چون او داشت به   رازهای عجیب جهان از ارل نایتینگیل گوش میکرد 

 و من هم داشتم به بهونه کار کردن به اون نوار ها گوش میکردم 

 و وقتی میگفت که کافیه میگفتم بزار گردگیری کنم دوباره کفشهات رو تمیز کنم   یا میگفتم کتابها نامرتبه بزار اونا رو مرتب کنم چون قبلا خودم عمدا بهم ریخته بودمشون 

 هر کاری میکردم که موقع گوش کردن اون نوارها اونجا باشم   او یک مولتی میلیونر بود 

 رویای من این بود که یه روز منم مثل آقای سدورسکی میلیونر بشم 

 اون موقع جوون بودم و ایمان داشتم و بقیه رو نادیده میگرفتم   نمیدونستم نمیتونم میلیونر باشم یا قصر داشته باشم 

 من مثل زنبور بودم   طبق قوانین آیرودینامیک زنبور نباید بتونه پرواز کنه 

 چون اون بالهای کوچک نمیتونن اون بدن درشت رو نگه دارن 

 اما زنبور این رو نمیدونه   این موضوع از هوش او خارجه 

 پس هر طوری شده پرواز میکنه 

شروع دوباره | مطالعه کنید

 اینو یادداشت کنید   شما نیاز دارید هر روز به مدت یک ساعت یه چیز مثبت رو مطالعه کنید 

 شما باید تلاش کنید و ۵ دلیل خودتون رو پیدا کنید 

 هر روز یک ساعت مطالعه کنید   من خودم همین الان هم این کارو میکنم 

 من روزی دو ساعت مطالعه میکنم   چون اهداف بالاتری دارم 

 هر روز حداقل یک فصل از چیزی مثبت رو بخونید یا به پیامی مثبت گوش کنید 

 این کار زبان فکر کردن ذهنتون رو تغییر میده 

 چرا ؟   چون داستان توی ذهنتون عوض میشه 

 ببینید همونطور که قبلا هم گفتم   هر کاری که میکنیم و هر دستاوردی که داریم رابطه مستقیمی داره با آنچه که باور میکنیم و داستانی که تو ذهن ماست 

 میبینید که بیشترمردم جلو میرن ولی بعدش یهو می ایستن 

 درامد شون و دستاوردهاشون و کاری که میکنن به حداکثر ظرفیتشون میرسه 

 اونا می ایستن چون ذهنشون بهشون میگه دیگه به چیزی که میخواستی رسیدی   و این یک کار ناخودآگاهه 

 خودم چنان مشغول و درگیر جایی که هستم بودم که دیگه مطالعه و گوش کردن به سخنرانی ها رو کنار گذاشتم 

 و این کار منو به چایجایی رسوند گه انگیزه انجام کارم رو نداشتم 

 خانم ها و آقایون ذهن انسان مثل یه باغچه میمونه   اگه باغچه ای داشته باشید که آفت داشته باشه شما نمیتونین فقط با یک قوطی شم حلش کنید 

 اینو یادداشت کنید  

استیو دانکینسن اینو گفته 

 خیلی جمله خوبیه   میتونید اینو تو زندگی و یا کارتون و یا برگرداندن سلامتی تون استفاده کنید 

 او گفته   زندگی یک مبارزه برای قلمر هستش و لحظه ای که از مبارزه برای چیزی که میخواین دست بکشین چیزی که نمیخواین پیروز میشه 

 زندگی یک مبارزه برای قلمر هستش و لحظه ای که از مبارزه برای چیزی که میخواین دست بکشین چیزی که نمیخواین پیروز میشه 

 من باید هر روز ورزش کنم   من باید از تختم پایین بیام و ۱۰۰ تا درازنشست برم 

 من باید با برنامه غذا بخورم   من باید اخبار رو خاموش کنم من نمیتونم اخبار رو تماشا کنم 

 من میتونم تو بدنم سرطان داشته باشم   من باید ۸۰ درصد سبزیجات خام بخورم 

 من باید هر روز ۱۲ لیوان آب بخورم   من باید همه داروهام رو سروقت بخورم 

 من باید همه این کارها رو بکنم   و از همشون متنفرم 

 ولی زندگی یک مبارزه برای قلمرو هستش   و من دارم برای سلامتیم مبارزه میکنم 

 مجبورم 

 اتفاقی که با کار کردن روی خودتون میفته   با صرف زمان روی ذهنتون 

 همه این  سمینار و سخنرانی رفتن ها باعث میشه   که شما روی خودتون تاثیر بزارید 

 و با توانایی هاتون نقشه ها و استراتژی هاتون رو ارتقا بدین   همچنین باعث میشه ایمانتون بیشتر بشه 

 ایمان چیزیه که به رشد ادامه میده  | شروع دوباره

 کاری که من میکنم بازتابی از باور ناخودآگاه من درباره چیزیه که شایسته اونم 

 یه تحقیق روی افراد پیر ۸۰ الی ۹۰ ساله انجام شده   و بهشون گفتن اگه به عقب نگاه کنید دوست دارید چی بگید 

 میدونید چی گفتن ؟   بیشترشون گفتن که احساس پشیمانی میکنن 

 از همه کارهایی که دربارش فکر کردن ولی انجامش ندادن   و حالا وقتی بمیرن نخواهند تونست اگر انجامش میدادند موفق میشدند یا نه 

 برای همینه که میگم   پر زندگی کنید و تهی بمیرید 

 اگه ببازین چی ؟ اگه شکست بخورین چی ؟ اگه کارا درست پیش نره چی؟   خب که چی مگه قراره چه اتفاقی بیفته 

 موضوع سر اهدافی که میرسید نیست   موضوع سر کسیه که در این پروسه بهش تبدیل میشید 

 موضوع سر اینه  | شروع دوباره

 من قرارداد های زیادی رو از دست دادم ولی اشکالی نداره   من قراردادهای زیادی داشتم ولی بیشتر ازون رو از دست دادم و نه شنیدم 

 اگه از نردیک نگاه کنید یه لکه رو گوشمه که شبیه خاله   من روزی  ۱۰۰ تا تماس تلفنی داشتم برای اینکه کاری رو انجام بدم 

 میپرسیدن اسمت چیه   میگفتم لس براون 

 میگفت تجربه داری   میگفتم نه اما اگه بزارید براتون کار کنم سخت کار میکنم و کاری میکنم که به عنوان کارفرما بهم افتخار کنید 

 میگفتن هر وقت این کارو برای یکی دیگه کردی بهمون خبر بده 

 باشه بهتون خبر میدم 

 و دوباره زنگ میزدم و زنگ میزدم وزنگ میزدم   تا بالاخره یکی قبول کنه 

 اینو یادداشت کنید   اگه تسلیم نشید بالاخره برنده میشید 

 تو فروشندگی باید مقاومت داشته باشید 

 باید قوی باشید   اگه بخواین تو فروش موفق باشید باید از کلمه نه برای خودتون ویتامین بسازین 

 شما نمیتونید با شنیدن نه ناراحت بشید   نه شنیدن جاییه که ما تازه هیجان زده میشید 

 نه شنیدن جاییه که کارتون شروع میشه   اگه همه آره میگفتن که نیازی به فروشنده نبود 

 باهم تکرار کنید   ممکنه 

 افرادی که میخوان زندگیشون رو تغییر بدن و فروششون رو بالاتر ببرن و موفق باشن   و زندگیشون رو از صفر بسازن 

 همگی باور دارن که ممکنه 

 و افرادی که شکست میخورن افرادی هستند که از نابینایی نسبت به این موضوع رنج میبرن 

 بعد از من تکرار کنید   همه تلاشتون رو بکنید 

شروع دوباره سه

 و یادداشتش کنید 

 برای اینکه تو زندگی عملکرد خودتون رو بهبود ببخشید   و تو هر زمینه از زندگی تون موفق باشید 

 باید برای اینکه فردا چیزی داشته باشید که دیگران ندارند   امروز کاری بکنید که دیگران نمیکنند  

 اگر میخواید تو هر زمینه از زندگیتون موفق باشید   باید تمام تلاشتون رو بکنید 

 من هر جا که بودم بهترین فروشنده جمع بودم   چون  بیشتر از همه زنگ میزدم 

 بیشتر از بقیه ارائه میدادم   بیشتر از هر کس دیگه ای 

 وقتی که هدفم رسیدن به ۱۰۰ هزار دلار در سال بود   طوری نقشه میریختم و طوری تلاش میکردم و تماس میگرفتم انگار که میخواستم ۴۰۰ هزار دلار دربیارم 

 چرا ؟   باید سهم قانون مورفی رو هم در نظر میگرفتم 

 اگه برای ۱۰۰ هزار تا تلاش میکردم میدونستم که آخر سال کم میارم   اما اگه برای ۴۰۰ هزار تا مصمم و عاقلانه تلاش میکردم امکان نداشت درامدم زیر ۱۰۰ هزا تا باشه 

 و حتی اگه ۲۰۰ هزارتا از انتظارم کمتر درامد داشتم بازم از هدفم جلوتر بودم 

شروع دوباره |  ارل ویلیام میگه 

 تمام تلاشتون؛تمام کاریه که میتونید بکنید   و تمام کاری که میتونید بکنید کافیه   به شرطی که مطمئن باشید تمام کاری که میتونید رو میکنید 

 اینو یادداشت کنید   اگر میخواید پیروز باشید باید بیشتر از بقیه فکر کنید و بیشتر از بقیه کار کنید 

 بیشتر از بقیه فکر کنید و بیشتر از بقیه کار کنید 

 میریم یکم استراحت کنیم و بعدش باهاتون چند تا استراتژی در میون میزارم 

 که در هر کاری که میکنید بهتون انگیزه رقابت یده 

 من تو کارم بیشتر از بقیه کار کردم 

 وقتی که تصمیم گرفتم  سخنران بشم   هدفم این بود که مثل بقیه سخنران ها نشم 

 من الان به سخنران ها آموزش میدم   و بهشون میگم که میدونید چی به این صنعت حکومت میکنه 

 قانون دیل کارنگی   که قانون خیلی خوبیه 

 بهشون بگو قراره چی بهشون بگی   بهشون بگو   و بهشون بگو که چی گفتی 

 بهشون میگم اگه میخواین تو سخنرانی یا هر زمینه دیگه ای موفق بشید 

 باید بهم گوش کنید   کتاب مورد علاقم میگه 

 از تمام چیزهایی که میتونی بدست بیاری   دانستن رو انتخاب کن 

 اگر میخواین که تو هر زمینه ای وهر حرفه ای موفق بشید   اول باید مشتری تون رو بشناسید 

 بهشون میگم زمان بیشتری رو صرف گوش کردن بهشون کنید   سوال بپرسید و بفهمید نیازشون چیه 

 همینطوری حرف نزنین   بعضی افراد با حرف زدن راهشون رو باز میکنن و بعد با همین حرف زدن راهشون رو میبندن 

 چه کسی همچین افرادی رو دیده ؟ 

 بفهمید مشتریاتون کی هستن ؟ بفهمید چی میخوان   ازشون سوال بپرسید 

 مطالب رو از دید اونا ارایه کنید نه دید خودتون 

 اجازه بدید شما رو به عنوان منبع ببینند به عنوان مشاور   به عنوان یک شریک استراتژیست 

 برای فروش نرید   برای ایجاد روابط برید 

 زیگوارت میگه   مردم براشون مهم نیست چقدر میدونید   بهشون بگید چقدر اهمیت میدید 

 یه چیز دیگه   اینو یادداشت کنید 

 هر کاری که میخواید توش موفق باشید   دانش تون از بازار اون کار رو به بالاترین سطح برسونید 

 وقتی که من  تصمیم گرفتم به بازیکنی بزرگ در این صنعت تبدیل بشم 

 شروع به خوندن یک کتاب در هفته کردم 

 باید برای اینکه فردا چیزی داشته باشید که دیگران ندارند   امروز کاری بکنید که دیگران نمیکنند 

 میانگین مطالعه آمریکایی ها   یک کتاب در ساله 

 اگر میخواید که در حرفه خودتون متخصص بشید و دانشتون در زمینه   بازارو مشتری و کالا ها و رقابت بالا بره 

 شروع به خوندن یک کتاب در ماه بکنید 

 و بعد از ۵ سال که بقیه ۵ کتاب خوندن شما ۶۰ تا کتاب خوندین   و این کار شما رو متخصص خواهد کرد 

 موضوع دیگه ای که وقتی برگشتیم در موردش حرف میزنیم اینه   اینو یادداشت کنید 

 من با این موضوع شروع خواهم کرد   قدرت بیان 

 فرق بین یک فروشنده موفق و یک فروشنده نا موفق   قدرت بیان  اونهاست  

شروع دوباره | قسمت اول شروع دوباره از همین جایی که هستید به پایان رسید

شما می توانید قسمت دوم شروع دوباره را از لینک زیر ببینید

شروع دوباره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

enemad-logo