شناخت از خود
کسی که خود را بشناسد خویشتن را با امور فناپذیر خوار نمیسازد
امام علی علیهالسلام
شناخت از خود به چه معنی است؟
شناخت از خود یعنی اینکه بدانیم چه مواقعی خوشحال و چه مواقعی ناراحت هستیم. با چه چیزهایی خوشحال و با چه چیزهایی ناراحت میشویم. چهکارهایی را باعلاقه و از چهکارهایی متنفریم. نقاط قوت و ضعفم در چه چیزهایی هستند. با چه چیزهایی انگیزه میگیرم و یا انگیزهام را از دست میدهم. در چه زمانی بیشترین کارایی رادارم. درونگرا هستم یا برونگرا. اعتمادبهنفس دارم یا خجالتی. انتقادپذیر هستم یا نه. این موارد و مواردی مشابه ، یعنی شناخت از خود. شناختن خودتان چیزی فراتر از این است که چه رنگی را دوست دارید، چه نوع موسیقی را میپسندید و یا چه رشته تحصیلی را ترجیح میدهید. شناخت خود روند درک کردن خودتان در سطحی عمیقتر است که شمارا با تردیدها و ناامنیهای درونیتان روبهرو میکند و باعث میشود نگاهی جدی به سبک زندگیتان داشته و آن را زیر سؤال ببرید.
برای رسیدن به اهدافمان در زندگی در ابتدا آنچه اهمیت دارد باور کردن خود و شناخت تواناییها و ضعفهای ماست و این همان مسیر شناخت خود است.
«شناخت خود آغاز خرد است.» سقراط
چرا باید شناخت از خود داشته باشیم؟
یک خودرو بنز آخرینمدل را تصور کنید وقتیکه سوار میشوید دکمههای فراوانی را جلوی خود میبینید. اگر شناخت شما نسبت به این دکمهها کامل نباشد نهتنها نمیتوانید از همه امکانات ماشین استفاده کنید بلکه موجب سردرگمی شما هم میشود. ولی اگر کار همه دکمهها و دستگاههای ماشین را بدانید رانندگی بسیار راحتتری انجام میدهید .
پس شناخت به ما توانایی میدهد. انسان موجود بسیار پیچیدهای است بسیار پیچیدهتر از ماشین بنز، پس اگر به تمام تواناییها و نقاط ضعف خودآگاه شویم قدرتمندتر خواهیم شد.
اگر تواناییها و ظرفیتهای خود را نشناسیم، ممکن است وارد کارهایی شویم که بسیار سخت هستند و بعداً به فهیمم که اصلاً علاقهای به آنها نداشتهایم و یا باارزشهای اصلی ما در تضاد هستند. اگر خودمان را نشناسیم هیچگاه به نقاط ضعف و قوت خودآگاه نمیشویم.
خودشناسی در زندگی اجتماعی و کنار آمدن با دیگران نیز مؤثر است؛ زیرا وقتی انسان حالات و ویژگیهای روحی خود را شناخت، میداند که در هر جامعهای و در هر شرایطی چگونه باید برخورد کند. بهعنوانمثال، اگر فردی به این نتیجه دستیافت که از فن بیان خوبی برخوردار نیست، میتواند از موقعیتها و محیطهایی که ممکن است نیاز به ایراد سخنرانی باشد، اجتناب کند. وقتیکه نسبت به خودمان شناختمان کامل باشد بهتر میتوانیم از خودمان استفاده کنیم. شناخت و آگاهی باعث قدرت میشود.
چطور به شناخت از خود برسیم؟
برای اینکه به خود واقعیمان برسیم باید شخصیت، ارزشها، تواناییها، آرزوها و علایق خود را بهخوبی بشناسیم و با پذیرش آنها زندگی بهتری بسازیم.
بنویسید تا خودتان را بهتر بشناسید
نوشتن رویدادها و خاطرات یکی از بهترین راههای شناخت خود است. نوشتن به شما کمک میکند تا باخرد درونی خود ارتباط برقرار کنید، چیزی که در دنیای پرسروصدا ما بسیار مهم و ضروری است. پس اگر میخواهید صدای درون خود را بشنوید باید سکوت کنید. نوشتن یکی از راههای سکوت است و خودشناسی را سرعت میبخشد. فروشندگانی را میشناسم که وقتی به آنها میگویم به فکر جذب مشتریان بزرگ باشید نه مشتریان کوچک چون وقتی به یک مشتری بزرگ بفروشید مثل این است که به صد مشتری کوچک فروختهاید. آنها در جواب میگویند که مشتریان بزرگ مثل شرکتها و فروشگاههای بزرگ که از ما خرید نمیکنند. وقتیکه بیشتر دقیق میشوم و دلایل آنها را روی کاغذ مینویسم اغلب به اعتمادبهنفس و یا خجول بودن آنها برمیگردد. طبق قانون علت و معلول، دلیل اصلی مراجعه نکردن این فروشندگان عدم شناخت کافی از خود است و مراجعه نکردنشان جهت فروش را به عواملی غیر از عامل اصلی ربط میدهند.
پنج قدم ضروری برای شناخت خود
برای شناخت از خود باید بسیار صادق باشید، در ۵ مورد گفتهشده دقیقاً همانی که هستید را بنویسید نه آن چیزی که دوست دارید باشید، این موضوع بسیار مهم است که با خود صادق باشید اگر میخواهید به شناخت از خود برسید با خودتان روراست باشید:
۱. شخصیت
شناخت شخصیت خودتان اولین قدم است. شناخت شخصیت نقاط ضعف و قوت شمارا بهخوبی نشان میدهد. از خودتان سؤال کنید، چه خصوصیات اخلاقی دارید؟ آیا انسان خجولی هستید؟ آیا انتقادپذیر هستید؟ آیا اعتمادبهنفس دارید؟ بین دوستانتان چطور هستید؟ در مورد غریبهها چطور؟ دنیای بیرون چه شخصیتی از شما میبیند؟ در روزها خوب و روزهای بد چه واکنشی دارید؟ به دنیای اطرافتان چطور واکنش میدهید؟
۲. ارزشهای اصلی
نحوه عملکرد شما همیشه با زیربناییترین ارزشها و اعتقادات شما هماهنگ است. آن ارزشهایی را که واقعاً به آن اعتقاددارید و بیان میکنید، ادعاهای شما نیست؛ بلکه گفتهها، اعمال و انتخابهای شما بهویژه در هنگام ناراحتی و عصبانیت است. ما برخلاف ارزشهایمان نمیتوانیم عمل کنیم. ارزشهای اصلی شما آن قوانین و اصول اخلاقی هستند که درراه رسیدن به اهدافتان هیچوقت آنها را زیر پا نمیگذارید .
در محل کار، در خانه، در همه جنبههای زندگی، کدام ارزشها را هیچوقت نمیتوانید نادیده بگیرید؟ اینها ارزشهای اصلی شما هستند.
صداقت، راستی، امنیت یا انعطافپذیری؟ متعهد بودن به دیگران، شجاعت، عزم و امانتداری عقلانیت یا یادگیری، آسایش مالی یا خوشگذرانی؟
ارزشهای اصلی خود را بنویسید. شما نمیتوانید برخلاف ارزشهایتان عمل کنید. شما باید اهدافی داشته باشید که باارزشهای اصلی شما همخوانی داشته باشد.
۳. تواناییهای بدن
بهترین عملکرد جسم شما چه مواقعی است؟ بهترین زمان یادگیری شما در چه زمانهایی است؟ شما چقدر بدنتان را میشناسید، نفس کشیدن، تواناییها، محدودیت تعادل و انعطافپذیریتان را تا چه اندازه میشناسید؟ روزی چند ساعت خواب نیاز دارید؟
۴. آرزوها
آرزوها خواستههای ما از زندگی هستند. بدانید که از زندگی چه میخواهید آنها را خوب بشناسید رسیدن به آنها را یک وظیفه برای خود بدانید. ارزشهای خود را واضح بنویسید در فصلهای بعدی فرق آرزو باهدف را میآموزیم. اگر میخواهید فروشنده حرفهای شوید، از خودتان بپرسید در چه زمینهای میخواهید فعالیت کنید. دوست دارید به چه درآمدی برسید. میخواهید تا کجا پیش بروید. آرزوهایتان را بنویسید آنها را جدی بگیرید. شما باید آرزوهای خود را واضح بنویسید تا بتوانید برای آنها کاری انجام دهید.
۵. علایق
انجام چهکارهایی برای شما لذتبخش است. چهکارهایی را با میل و رغبت انجام میدهید و از انجام چهکارهایی بدتان میآید؟ در مورد علایق خود صادق باشید. برای اینکه علایق و عدم علایق خودتان را مشخص کنید، وقت بگذارید. خیلیها در زندگیشان چیزهایی که همه دوست دارند را دوست داشته و از چیزهایی که بقیه دوست ندارند، خوششان نمیآید. خودتان تصمیم بگیرید.
تعریف کردن علایق و عدم علایقتان برای شناخت خود ضرورت دارد. اگر به انجام کارهایی که خسته و کسلتان میکند ادامه دهید و چیزهایی که به شما لذت میدهند را نادیده بگیرید، بخشی از آنکه هستید را فراموش خواهید کرد. مطمئناً چنین راهی شمارا به سمت خوشبختی نخواهد برد.
اگر واقعیتهایی که از خود نوشتهاید باب میلتان نیست با خودتان بد نشوید در ادامه خواهم گفت که چهکار کنیم که باوجود ایراداتی که در خود میبینیم نهتنها خودمان را بپذیریم بلکه عاشق خودمان هم باشیم.
شناخت خود کمکتان میکند وارد مسیر خوشبختی شوید که هیچوقت حتی تصورش را هم نداشتید. حال که علایق آرزوها ارزشها و شخصیت و تواناییهای خود را شناسایی کردیم نیاز است که با آنها روبرو شده و آنها را بپذیریم. من اگر فاقد اعتمادبهنفس باشم تا وقتیکه نپذیرم این مشکل شخصیتی رادارم نمیتوانم آن را درست کنم اگر انسان خجولی باشم و وقتی در میان جمع قرار میگیرم و یا با مشتری ملاقات میکنم احساس خجالت میکنم و نمیتوانم بهخوبی ارتباط برقرار کنم باید آنرا بپذیرم تا بتوانم در ادامه روی آن کارکرده و این نقاط ضعف را از بین ببرم؛ بنابراین مرحله بعد از خودشناسی، پذیرش خود است.
این مقاله قسمت هایی از کتاب فروش آغاز یا پایان است ،نویسنده قاسم سرمیلی