چگونه مأموریت زندگی خود را پیدا کنیم؟
قسمت قبلی این مقاله را می توانید از اینجا دنبال کنید…
در قسمت قبلی گفتیم که برای رسیدن به خواسته ها و آرزوهایمان باید آنها را به هدف تبدیل کنیم و برای اینکه در مسیر رسیدن به خواسته ها لذت ببریم نیاز است که با مأموریت زندگی آشنا شویم در این قسمت قصد داریم ویژگیهای مأموریت زندگی را با هم بررسی کنیم.
مأموریت زندگی چهار ویژگی مهم دارد:
۱-بر اساس استعدادها و تواناییهای ما باشد:
استعداد انسانها باهم متفاوت است. هرکسی در کاری استعداد بیشتری دارد و قرار نیست همه ما استعدادهایمان شبیه به هم باشد.
مثلاً مسی و رونالدو هر دو فوتبالیستهای سرشناسی هستند اما هرکدام در یک سری حرکات تبحر بیشتری دارند مثلاً یکی از آنها در ضربات سر و دیگری در حرکات پا به توپ استعداد بهتری دارند.
من و شما باهم به کلاس آموزش گیتار و آموزش زبان انگلیسی رفته و ثبتنام میکنیم. بعد از مدتزمان مشخصی و در شرایط یکسانی شما در گیتار بهتر از من عمل میکنید و من در زبان انگلیسی از شما بهتر عمل میکنم.
این نشان میدهد که شما در فراگرفتن ساز گیتار استعداد بیشتری دارید و من در آموزش زبان انگلیسی استعداد بهتری نسبت به شما دارم.
هر انسانی در یک سری از کارها مهارت بیشتری دارد و آن کار را بهتر فرامیگیرد. استعداد یعنی سرعت یادگرفتن مارها و هرکسی یک سری مارها را سریعتر از دیگران یاد میگیرد و این موضوع کاملاً ذاتی است و خداوند این قدرتها را در وجود تکتک انسانها قرار داده است.
هیچوقت فکر نکنید اگر شما کاری را سریع یاد گرفتهاید فرزند شما و یا دوست شما هم به همان سرعت آن کار را فرابگیرد. شاید شما در آن کار بخصوص استعداد داشتهاید اما فرزند شما در کار دیگری استعداد داشته باشد.
اگر ما کارهایی را انجام دهیم که خداوند استعداد انجام آن کار را در درون ما قرار داده است خیلی سریعتر در آن کار پیشرفت خواهیم کرد و از انجام آن کار لذت خواهیم برد.
ما باید سعی کنیم کارهایی را انجام دهیم که در آنها استعداد داریم و توانایی انجام آن کارها را بهسرعت فرامیگیریم.
اگر میخواهیم مأموریت زندگی خود را پیدا کنیم یکی از ویژگیهای مهم آن این است که کدرهایی را انجام دهیم که در انجام آنها استعداد ذاتی داریم.
کمی فکر کنید ببینید چهکارهایی را بهتر از دیگران انجام میدهید. دیگران شمارا به انجام سریع چهکاری میشناسند. چه استعدادهایی دارید که هنوز آنها را کشف نکردهاید.
مثلاً برادر من در کودکی علاقه عجیبی به کارهای فنی داشت و کاردستیهایی درست میکرد که کمتر کسی در آن سن و سال میتوانست آنها را درست کند اما برادرم به دنبال این استعداد نرفت والان در حال انجام کاری است که از آن لذت نمیبرد در حالیکه اگر آن استعداد را پرورش میداد هم درآمد بیشتری نصیبش میشد و هم از کارش بیشتر لذت میبرد. آلان بعد از سالها باز وقتی به خانه ما میآید اگر وسیلهای از ما خرابشده باشد چنان با عشق و علاقه سعی در درست کردن آنها دارد که اصلاً متوجه گذر زمان نمیشود در حالیکه من خودم اصلاً به کارهای فنی علاقه ندارم و فقط اگر مجبور شوم دست به کارهای فنی میزنم.
پس ما باید کارهایی را انجام دهیم که در آنها استعداد ذاتی داریم.
اگر کارهایی را که انجام میدهیم در آنها استعداد داشته باشیم هیچوقت از انجام آنها خسته نمیشویم و سرعت رشد و پیشرفت ما در آن مارها بسیار بیشتر از دیگران خواهد بود و از انجام آنهم لذت میبریم.
بنابراین یکی از ویژگیهای مأموریت زندگی این است که کاری را انجام دهیم که دران استعداد و توانایی داریم.
۲-بر اساس علایق ما باشد:
دومین ویژگی مأموریت زندگی این است که کارهایی را انجام دهیم که به آنها علاقه داریم عاشقشان هستیم آن کار را دوست داریم.
شما از انجام چهکاری لذت میبرید مثلاً من خودم از بازی فوتبال خیلی لذت میبرم و یا کار با کامپیوتر را خیلی دوست دارم.
من وقتیکه فوتبال بازی میکنم متوجه گذر زمان نمیشوم بااینکه در حال انجام کار بدنی سنگین هستم و فعالیت فیزیکی شدید انجام میدهم اما از آن کار لذت میبرم.
هیچوقت در حین بازی به خودم نمیگویم این چه بازی مسخرهای است چرا باید اینهمه خودم را خسته کنم چقدر من بدشانسم که باید یک ساعت بدوم زجر بکشم سختی بکشم آخِ این هم شد زندگی. هیچوقت از این حرفها به خودم نمیزنم چون بازی فوتبال را دوست دارم؛ و وقتی خسته شدم و از نفس افتادم در حین ترک زمین فوتبال احساس خیلی خوبی نسبت به خودم دارم چون کاری که دوست داشتهام را انجام دادهام.درست است که خسته شدهام اما این خستگی برای من لذتبخش بوده است؛ و وقتی به خانه میروم یکی دو روز بعد دوباره لحظهشماری میکنم تا بتوانم مجدداً فوتبال بازی کنم.
چرا؟ چون فوتبال را دوست دارم و از انجام آن لذت میبرم.
ما اگر کارهایی انجام دهیم که از انجام آنها لذت نمیبریم سریع خسته شده و برایمان رنجآور خواهند بود.
ما اگر عاشق کاری باشیم وقتیکه بیشتر کار میکنیم به معنی سخت کار کردن و زجر کشیدن نیست بلکه به معنی عاشقانه کار کردن خواهد بود.
بنابراین ما باید کارهایی را انجام دهیم که آنها را دوست داشته و از انجام آنها لذت میبریم و به آنها علاقه داریم. اینیکی از ویژگیهای مأموریت زندگی است.
اگر شما از کارتان لذت میبرید بدانید که یکی از مهمترین ویژگیهای مأموریت زندگی را کار شما دارد. این خیلی مهم است که شما هرروز کارهایی را انجام دهید که به آنها علاقه دارید یا اینکه کارهایی را انجام دهید که مجبور به انجام آنها هستید مطمئن علاقه شما به انجام کارها باعث میشود که در طول مسیر زندگی همیشه احساس خوبی داشته باشید چون کارهایی را انجام میدهید که دوست دارید.
۳-بر اساس ارزشهای اصلی زندگی ما باشد
یکی از مهمترین ویژگی مأموریت زندگی این است که کارهایی را انجام دهیم که بر اساس ارزشهای زندگی ما باشند.
ارزشهای زندگی چیزهایی هستند که به زندگی ما ارزش زندهبودن وزندگی کردن میدهند. ارزشهای زندگی آنهایی هستند که در بزنگاههای زندگی ما را از شک و تردید و دودلی نجات میدهند. ارزشهای زندگی آنهایی هستند که بنا بر اهمیتشان حاضریم حتی جانمان را درراه حفظ آنها فدا کنیم. ارزشهای زندگی به زندگی ما جهت میدهند.
ارزشهای انسانی بسیار زیاد هستند، ارزشهایی از قبیل میهنپرستی، شجاعت، خانواده، مهربانی، طبیعت دوستی و یا هر مورد دیگری. ارزشهای انسانها باهم متفاوت است و قرار نیست همه انسانها ارزشهای یکسان داشته باشند
مثلاً ممکن است برای یکی میهنپرستی مهمترین ارزش زندگیاش باشد و در هنگام لزوم بقیه ارزشهایش را تحت شعاع قرار داده و برای حفظ مرزوبومش جانش را فدا کند و این در حالی است که ممکن است شخص دیگری دفاع از خانواده در اولویت ارزشهایش باشد و میهنپرستی خود را با کمک در پشت سنگر نشان دهد؛
بنابراین ارزشهای انسانی در افراد مختلف باهم متفاوت است و قرار نیست همه انسانها ارزشهای یکسان داشته باشند.
مورد بعدی این است که ارزشهای انسانی به زندگی ما جهت میدهند و در مواردی که نیاز به تصمیمگیریهای مهم داریم ما را از شک و تردید نجات میدهند و تصمیم درست را میگیریم.
مثلاً یکی از ارزشهای من راستگویی و صداقت است؛ و قرار است که در یک معامله پرسود شرکت کنم ولی شرط کسب سود این است که صداقت خود را زیر پا بگذارم و دروغ بگویم. اگر دروغ بگویم سود خوبی گیرم میآید و اگر صداقت داشته باشم آن سود نصیبم نخواهد شد. در اینگونه مواقع این ارزشهای من هستند که به من میگویند کدام گزینه را انتخاب کنم. حال اگر یکی از ارزشهای زندگی من کسب ثروت بود و صداقت در اولویتهای پایینتر قرار داشت ممکن بود که از دروغ استفاده کنم تا سود را به دست بیاورم.
در اینجا قصد ندارم در مورد این موضوع صحبت کنم که کدام ارزشها خوب هستند و کدام ارزشها از اولویت پایینتری برخوردارند فقط میخواهم بدانید که ارزشهای زندگی آنهایی هستند که به زندگی ما جهت میدهند و ما بر اساس آنها عمل میکنیم و اگر برخلاف ارزشهای زندگیمان کاری را انجام دهیم با خودمان بد میشویم و احساس خوبی نسبت به خودمان نداریم چراکه برخلاف چیزی که به زندگی من معنی میداده است عمل کردهام.
اگر کاری که انجام میدهیم برخلاف ارزشهای زندگی ما باشد احساس ما نسبت به خودمان بد خواهد شد و این برخلاف هدف نهایی زندگی یعنی رسیدن به احساس خوب و یا همان خوشبختی است.
ولی اگر کاری که انجام میدهیم بر اساس ارزشهای زندگیمان باشد حتی اگر آن کار نتیجه مناسب را به ما ندهد بازهم احساس خوبی نسبت به خودمان خواهیم داشت چون کاری را انجام دادهایم که به زندگی ما ارزش زندگی کردن میداده است. کسی که برای حفظ میهن خود جانش را فدا میکند مطمئن کاری را انجام داده است که به زندگی او ارزش زندگی کردن میداده است.
کسی که صداقت از اولویتهای اول او در زندگی است اگر سودی را در معامله ای به خاطر حفظ ارزش صداقت از دست بدهد مطمنا احساس خوبی نسبت به خود دارد درست است که سودی مالی را ازدستداده است اما احساسی را به دست آورده که هدف نهایی زندگی همه ماست.
پس کارهایی را انجام دهیم که بر اساس ارزشهای زندگی ما باشد
۴-به زندگی ما معنی دهد
همیشه از خودتان یک سؤال را بپرسید
اگر به پایان زندگی خود برسید و پشت سرتان را نگاه کنید آیا نسبت به خود احساس خوبی خواهید داشت؟
آیا از انجام کارهایی که در مسیر زندگی به آنها پرداختهاید احساس رضایت دارید؟
انسانها در پایان زندگی به دو گروه تقسیم میشوند:
گروه اول کسانی هستند که وقتی به گذشته خود نگاه میکنند میبینند که عمر خود را ازدستدادهاند و به آن چیزهایی که میخواستهاند نرسیدهاند از زندگی خود لذت نبردهاند وزندگی خوبی را تجربه نکردهاند. این افراد با خود میگویند که چه زندگی سختی داشتهاند چقدر راحت عمرشان تمامشده و هیچ دست آورد مهمی در زندگی به دست نیاوردهاند. آنها با خود میگویند زندگی چقدر بیمعنی است. چقدر زندگی بیحاصل و بیهودهای را سپری کردم. اینگونه افراد احساس میکنند درازای عمرشان زندگی بیهودهای را گذرانده وزندگی آنها معنی نخواهد داشت.
گروه دوم افرادی هستند که وقتی به پایان زندگی خود میرسند و به گذشته نگاه میکنند با خود میگویند خدایا شکر چه زندگی پر باری داشتم اگر صدبار به عقب برگردم باز همین کارهایی را خواهم کرد که درگذشته انجام دادهام چراکه از انجام همه آن کارها لذت بردهام.زندگی اینگونه افراد پربار و پرحاصل و سرشار از شادی بوده است و در پایان عمر خود احساس میکنند که چقدر زندگیشان پرمعنی بوده است.
سعی کنید شما جزو گروه دوم باشید یعنی کسانی که در پایان مسیر زندگی مادی خدای خود را شکر کرده و با خود میگویند چه زندگی پر معنایی داشتم.
چهارمین و آخرین ویژگی مأموریت زندگی این است که کارهایی را انجام دهیم که به زندگی ما معنی میدهد و وقتی به پایان مسیر زندگی رسیدیم احساس پربار بودن و پرمعنی بودن زندگی را داشته باشیم.
جمعبندی:
اگر میخواهیم که درراه رسیدن به خواستههایمان لذت ببریم باید هدفهایی را انتخاب کنیم که در راستای مأموریت زندگی ما باشد
اگر میخواهیم هدفهای ما در راستای مأموریت زندگی ما باشند باید کارهایی را انجام دهیم که چهار ویژگی داشته باشند این کارها باید بر اساس موارد زیر باشند:
- استعدادها
- علایق
- ارزشها
- معنی زندگی
اگر موارد گفتهشده را رعایت کنید و در زندگی خود بکار بگیرید مطمنا باشید به هر خواستهای که بخواهید میتوانید برسید و درراه رسیدن به آنها لذت برده و شاد خواهید بود وزندگی پربار و پرحاصل و معنیداری را تجربه خواهید کرد.
پر معنا بود
درود بر شما سپاس از توجه و همراهیتان
بسیار عالی و کاربردی موضوع مهمی بررسی شد دمتون گرم
متشکرم از این مقاله عالی